محمد باقرمحمد باقر، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره

سبك زندگي كودك

سرت تو تبلت خودت باشه!

1393/8/10 13:49
2,155 بازدید
اشتراک گذاری

 

یادداشتی برای اونایی که بچه شون با موبایل و تبلت و... سرگرمند!

در این پست ان شاءالله سعی می کنم در مورد بازیهای کامپیوتری و اینترنتی و کلا حضور بچه در فضای مجازی و استفادهاش از ابزارهای جدید مثل کامپیوتر و تبلت و موبایل مطالبی بنویسم. 

خوبه از داستان بچههای قدیم شروع کنیم و یه نگاهی به بچههای نسلهای گذشته و این نسل داشته باشیم.

اگر به بچههای قدیم تا حدود 100 سال پیش برگردیم، داستان اینجوری بود که تقریبا همه بچهها وقتی به دنیا میومدن و به سنی می رسیدن که ارتباطشون با محیط شروع می شد، خانواده رو میشناختن و فامیل و محیط رشدشون هم خونه بود و محله و طبیعت پیرامونشون.بازیها و سرگرمیهای این بچهها هم بازی با هم سن و سالها بود، پدر مادرها هم معمولا درگیر کارهاشون و زندگیشون بودن بعضاً از بچه به عنوان وسیله بازی و سرگرمی خودشون و بزرگترای فامیل هم استفاده میکردند (البته استثنائاتی هم بوده که خواهم گفت). تعداد بچهها هم معمولا اینقدر بود که نشه به یکیشون توجه خاص کرد. بازی بچهها هم در طبیعت بود و خاکبازی، آب بازی و آتیش بازی و بازی با حیوانات و ... جزئی از برنامه اغلب بچهها بود.

در 6 -7 سالگی هم، اونهایی که فرهیختهتر بودند بچه رو میذاشتن مکتب یا پیش یک معلمی که با سواد بشه و درس بخونه بقیه هم میشدن همکار پدر مادرا، یعنی دخترا میشدن وردست مادرا توی کارای خونه پسرا هم میرفتن سر کار پدرها که معمولا یا کشاورزی بود و یا مغازه بود یا بنایی و نجاری و از این جور چیزا. از این به بعد بازی بچهها در همون محیط جدی بود و شیوه کودکانه زندگی بود که براش جذاب بود وگرنه کار کار کودکانهای نبود.

من بچه 5 ساله دیدم که گوسفندا رو برای چرا برده بوده!! خیلی هم لذت میبرد برای اون بازی بود و برای پدر و مادرش کار. حتی پدر و مادرهای ما هم همینطور بودن اغلب از 7 - 8 سالگی مشغول کار میشدن حالا یکی قالی میبافته یکی میرفته سر زمین، یکی آشپزی و نگهداری از بچه کارش بوده و ... مثلا خیلی دخترای 7 - 8 ساله از برادر خوهرای کوچکترشون نگهداری میکردن که برای خودشون هم بازی بوده.

در این بین یک عده آدم متمول یا ویژه بودن که زندگیشون فرق داشت خان بودن یا خانواده عالمی بودن که بچه تحت مراقبتهای ویژه قرار می گرفت و وسائل و امکاناتی خاص براش مهیا میشد. بعضا از 4 سالگی شروع به درس خوندن می کردن و آموزهای مهارتی هم براشون بود مثل سوارکاری و تیراندازی برای پسرها و بعضی هنرها برای دخترها. اینها خیلی نبودن و حسابشون از بقیه جدا بود.

بعد از مدتی تغییراتی در زندگی پیش اومد. این تغییرات در ابعاد مختلف بر زندگی آدمها و طبیعتا سیر رشد کودکان تأثیر گذاشت. روستاها شهر شدن، ارتباطات کمرنگ شد، شغلها متنوع شد، امکانات توسعه پیدا کرد، رسانهها اومدن، رفت و آمد به نقاط دورتر آسان شد؛ یعنی مشاغل از خونه دور شد، خدمات تخصصی شد و مردم کارهاشون رو به دیگران سپردن، پول و نهادهای مالی به معنی امروزی ایجاد شد، زنها وارد کارهای اجتماعی شدن و خلاصه خیلی تغییرات دیگه بوجود اومد که زندگی امروز ما برآیندی از اونهاست و شرایطی هم که در رابطه با رشد و تربیت کودک بوجود اومده رو همین تغییرات شکل داده.

اگر بخوام در مورد هر کدوم از این تغییرات صحبت کنم و تأثیراتش بر کودک و تربیتش باید مثنوی هفتاد من کاغذ بنویسم لذا فقط یک بعد رو که رسانه و فضای مجازیه مورد بررسی قرار می دم. هرچند همه این ابعاد متأثر از هم هستند و ممکنه بررسی یک بعد به تنهایی نقایصی رو ایجاد کنه اما در حد پست چارهای جز این نیست.

تا قبل از اومدن رادیو و تلویزیون تنها رسانه بچهها پدر و مادر و اطرافیان بودن. بچه هم که سواد نداشت کتاب و مطبوعات رو بخونه. کتابهای تصویری به درد بخور بچه هم عمرش تقریبا اندازه تلویزیون و رسانه است. تازه مدرسه و مهدکودک و کلاسهای مختلف و مربی و مشاور و ... هم نبود که بچه ازشون چیزهای مختلف بشنوه. لذا میشد حدس زد که بچه ساختارهای ذهنی، باورهاش و حتی رفتارهاش چیزی شبیه والدین و اطرافیانش بشه. بعد از رادیو و تلویزیون و مدرسه، ورودی های بچهها وسیع شد. بچهها کم کم از یه جنبه هایی از پدر و مادرا جلو افتادن سؤالاتی براشون پیش میومد که جوابش پیش پدر مادرا نبود.  ساختارهای تأثیرگذار بر بچه تغییر کرد. اما هنوز ورودیها تغییر کرده بود اما خروجیها و رفتارها در همون روستا یا شهر و اطرافیان بروز می کرد. لذا یک کنترل و محدودیت ناخودآگاه بر روی بچهها بود؛ یعنی هرچی هم که از رادیو و تلویزیون یاد گرفته بودن نمیتونستن بروز بدن و خلاف فرهنگ خانواده و محله و اطرافیان عمل کنند. این عامل بازدارنده بعضا باعث اصلاح حتی باورها هم می شد. ارتباطات هم همه دیده میشد و طرف تحت نظر بود و ترس دیده شدن داشت.

اما وقتی کامپیوتر و موبایل و اینترنت و فضای مجازی در زندگی وارد شد یا بهتره بگیم بخشی از زندگی ما شد، دیگه بچه میتونه بروزاتی رو که میخواد هم بدون نظارت یا حساسیت والدین داشته باشه و اونچه که توی ذهن داره رو پیاده کنه. اینجا چندتا اتفاق میفته که در ادامه به اونها خواهم پرداخت.

اول جذابیت فضای مجازی به مرور برای بچه بیش از فضای حقیقی میشه چون در اونجا میتونه چیزهایی رو که میخواد بدون اینکه مقاومتی جلوش باشه به دست بیاره. مثال خیلی ساده اش اینه که بچه اگر در خونه 2 تا شکلات برداره برای سومیش با مقاومت مواجه میشه اما در فضای مجازی اینطور نیست یا اگر کسی رو توی عالم واقع بزنه حتما باهاش برخورد میشه اما در فضای مجازی میتونه هر کسی رو خواست بزنه. خوب طبیعیه که این فضا براش جذاب تر میشه.

دوم کم شدن صبر بچه است. در فضای مجازی و خصوصا بازیهای کامپیوتری خیلی زود نتیجه یک رفتار چه خوب و چه بد (از منظر طراح بازی) مشخص میشه مثلا در مورد پاداشها و نتایج خوب بچه تا یک کار مثبتی از نظر بازی انجام میده امتیاز یا جایزه اش رو میگیره که در واقعیت اینطور نیست و نمیتونه باشه. اینطوری میشه که بچه انتظار داره خیلی زود نتیجه کارهاش رو ببینه. این موضوع باعث میشه صبر بچه کم بشه و صبر یکی از مهمترین عوامل موفقیت افراده.

سوم افزایش توهم و خیالپردازی بچه و غیر منطقی شدنشه. در فضای مجازی کارهایی که واقعا نمیشه انجام داد رو بچه میتونه انجام بده. مثلا 3 متر بپره بالا، پرواز کنه، غیب بشه، رانندگی کنه و .... خوب بچه سه چهار ساله طبیعتا نباید بتونه مرز خیلی مشخصی بین این دو فضا در ذهنش ایجاد کنه. بنا بر این خیلی بچه ها رو میبینیم که در فضای واقعی هم حرفهای عجیب غریب و حرکات غیر طبیعی دارند و بعضا وقتی باهاشون صحبت میکنید اصلا انگار دارید با یکی از این شخصیتهای تخیلی کارتونها یا بازیهای کامپیوتری صحبت میکنید. بگذریم که بعضی از پدر و مادرهای شاد از این رفتارهای بچهها تعبیر به باهوش بودن و خلاق بودنشون میکنن. واقعا باید به روحیه این والدین تبریک گفت!

چهارم ایجاد تهور و کم کردن ترس و احتیاط در بچههاست. یعنی بچه توی بازی کامپیوتری از ارتفاع 3 متری پایین میپره، آدم میکشه، میزنه و خیلی کارهای خطرناک دیگه انجام میده. میاد توی فضای واقعی هم میخواد این کار رو انجام بده. مثلا رفتیم یه جا بچه یکی از آشناها از روی مبل با شکم پریده روی پسر من و میگه مثل فلان بازی که پلیسه میپره دزده رو میگیره!!! اگر دقت کنید این موارد رو زیاد در بچه های امروز می بینید. به نظر من خیلی از این قتلهایی که در کشورهای غربی در مدارس اتفاق میفته پیشرفته همینه. طرف 10 -12 سال توی فیلم دیده با مسلسل آدم میکشن و توی بازیها همینطوری آدم کشته خوب طبیعیه اسلحه دستش بیفته بیاد بگیره رو به همکلاسیهاش و بازی رو اونجا پیاده کنه. بعد از اون طرف ترس رو در زمینه های دیگه زیاد میکنه. مثلا میبینی بچه از مورچه و سوسک و قورباغه همچین میترسه که انگار جن دیده!!

مورد پنجم یک اثر جانبیه. یعنی وقتی بچه جذب تلویزیون و کامپیوتر و تبلت و موبایل شد طبیعتا از محیط واقعی خانواده دور میشه. به هر حال این چند ساعتی که بچه پای اینجور چیزاست غیر از اثراتی که اونها دارند از اثرات محیطهای جایگزین مثل خانواده، طبیعت و محیطهای اجتماعی دور میشه. این موضوع فردگرایی رو در بچه تقویت میکنه که خودش عامل خیلی ویژگیهای نامطلوب، مثل انسان محور شدن، خودخواه شدن، درونگرایی افراطی و حتی افسردگی است.

نکته ششم هم اثرات بعدی این رسانهها و فضاها روی بچه است. شاید برای بعضیا به کرات اتفاق افتاده که بچه خواب فیلم یا شخصیت توی کارتونها و فیلمهای تلویزیون رو دیده و چندین بار حتی از خواب پریده یا پیش اومده که مثلا دیدیم داره به چیزی فکر میکنه و غرق در خیالات خودشه پرسیدیم داری به چی فکر میکنی میگه به یک برنامه تلویزیونی یا یک موضوعی که میفهمیم از اون برنامه نشأت گرفته.

موارد دیگه ای هم هست که ازش میگذرم چون پست خیلی طولانی شد.

حالا این سؤال پیش میاد که آیا در این فضاها و رسانهها هیچ چیز مثبتی نیست و آیا شما به کل اینها رو رد میکنید؟

جواب اینه که کاربردها و خاصیتهای مطلوب زیادی در این قالبهای فناورانه وجود داره که میشه ازش درست استفاده کرد اما چند تا نکته در مورد بچه وجود داره که باید بهش توجه کرد که در پست بعدی خدمت شما می گم.

برداشتی از وبلاگ دل نوشته های یک پدر

کلمات کلیدی: کودک، رسانه، فضای مجازی، سبک زندگی، موبایل، تبلت، کامپیوتر

پسندها (7)

نظرات (1)

مامان زهرا وسارا
14 آبان 93 14:41
بسیار عالی --------