و خدايي كه در اين نزديكي است... (قسمت پاياني)
در این قسمت كه قسمت پاياني است، نحوه طرح موضوع خداشناسی برای بچههاي شش تا ۱۰ ساله رو بررسی میکنیم...
۶ تا ۱۰ سالگی
بچههايي که تازه به مدرسه میرن، شروع به سؤالات منطقی درباره خدا میکنن. «آیا خدا باعث مرگ میشه؟ آیا هر کاری انجام بدهم، خدا میفهمه؟» مهم اينه که پدر و مادر ضمن پاسخ دادن به این سؤالات، به کودک کمک کنن به خدا اعتقاد صحیحی پیدا کنه. گاهی حوادث طبیعی مورد سؤال کودک قرار میگیره، مانند: زلزله، طوفان، بیماری، مرگ، نقص عضو و از این قبیل. اگر کودک بپرسه: «چرا این شخص نابیناست؟» یا از علت مرگ کسی بپرسه. والدین باید مواظب باشن این امور رو مستقیماً منتسب به خدا نکنن؛ زیرا کودک از خدا مفهوم ترسناکی در ذهن خود ترسیم میکنه که افراد را کور یا فلج یا مریض میکنه و حتی اونا را میکشه. در این گونه موارد، بهتره پاسخ علمی به سؤالات داده بشه و به علتهای طبیعی اونا اشاره بشه.
راه دیگه برای برقراری ارتباط شخصی بین بچههای دبستانی و خدا، خوندن داستانهای مذهبی برای اوناست. بچهها میتونن اساس این داستانها رو در زندگی روزمره خودشون به کار ببندن؛ بهخصوص اگه اونا رو به گفتگو و طرح سؤال تشويق کنین. داستانهای مذهبی رو طوری انتخاب کنین که به بچهها نشون بده که خدا در تمام طول زندگی با اوناست.
در نهايت اينكه ياد دادن خداپرستی به بچهها، مثل یاد دادن دوچرخه سواریه. شما ابتدا دوچرخه رو راه میندازین، بعد وقتی بچه میخواد پا بزنه، او رو روی دوچرخه نگه میدارین. در نهایت خود بچهاست که باید دوچرخه سواری کنه. بهترین کار شما اینه که از سنین پایین شروع کنین. اعتقادات خودتون رو برای او بگیین. براش مثال بیارین و ایمانتان رو در اختیار نیاز کودک به شناخت و درک خدا قرار بدین. به این ترتیب، نیروی معنوی و اخلاقی قدرتمندی به اونا میدید که یک عمر دوام خواهد آورد.