محمد باقرمحمد باقر، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره

سبك زندگي كودك

و خدايي كه در اين نزديكي است... (قسمت 2)

1392/10/7 13:25
487 بازدید
اشتراک گذاری

 

در مطلب قبلي، فوايد و ضرورت خداشناسي به كودك رو گفتيم. اما ادامه مطلب...

برای این که بچه‌ها درک صحیحی از خدا داشته باشن، لازمه كه به اونا اجازه بدين  آزادانه درباره خدا گفتگو کنن؛ زیرا بهترین راه ارتقای معنویت در بچه‌ها، راحت و آشکار حرف زدن از خداست. اصل علمی‌ای که اکثر روان‌شناسا اون رو تأیید می‌کنن، اینه که بذارین بچه‌ها خودشون گفتگو رو هدایت کنن و عقایدشون رو بگن و بعد با سؤال کردن از نظرات شما، موضوع رو پیگیری کنن.

 

براي اينكه بتونيم راحت تر در اين خصوص با بچه‌ها گفتگو كنيم لازمه كه قبلش مختصري از برداشت‌ها و تفكرات اونا رو بدونيم:

 

۱ تا ۳ سالگی

یادمون باشه که بذر ایمان از همون سال‌های اولیه زندگی کاشته می‌شه. بنابراین خداشناسی در این سن اهمیت زیادی داره. کودکان نوپا می‌تونن کلماتی رو که از مفاهیم مقدس برخوردارند رو یاد بگیرن. اول، آموزش باید از کلماتی مانند: قرآن، خدا، پیامبر و امام آغاز بشه. اگر بچه‌ها به سادگی با این کلمات مأنوس نشن، بعدها پایه‌ای برای آموزش مفاهیم بزرگتر ندارن. همچنین باید اعتقاد به عشق و محبت رو در اونا تقویت کنین؛ این مهم‌ترین چیزیه که خدا رو به کودکان خردسال می‌فهمونه. به اونا بگیین که خداوند دوستشون داره و هميشه از بچه‌ها مراقبت می‌کنه.

نکته دیگه این که بچه‌ها به دليل اين که یکی از وابسته‌ترین موجودات دنیا هستن، در تأمین نیازهاشون، به والدین وابستگی کامل دارن. اگر کودک از این جهت مشکلی نداشته باشه و والدین در محبت و توجه به او از چیزی فروگذار نکنن، از اعتماد به اونا، اعتماد و توکل به خدا رو هم می‌آموزه.

 

۳ تا ۵ سالگی

در این مرحله این سؤال غلطه که: «چه طور کودک رو وادار کنم كه به خدا اعتقاد پیدا کنه؟»، براي اینکه این اعتقاد درونی به صورت كم، در فطرت و آفرینش كودكان وجود داره.

پرسش صحیح اینه که: «چطور به بچه‌ها نشون بديم که خدا در زندگیش حضور داره؟» وقتي که بچه‌ها در برابر شگفتی‌های اطرافشون حیرت زده می‌شن، از چیزی ناراحتن یا شادی ناگهانی رو تجربه می‌کنن، زمینه فکریشون برای این مسئله آمادست و شما می‌تونین حضور خدا رو با حرف زدن در این باره، به اونا نشان بدين.

مثلاً وقتی بچه ۵ ساله شما از مرگ پدربزرگش غمگین و تعجب زده است، از شما می‌پرسه: پدربزرگ بعد از مرگ چه كار می‌کنه؟ آیا او تو بهشته؟ او در واقع به اطمینان خاطر نیاز داره. در پاسخ به او بگیید: تو چي فکر می‌کنی؟ او احتمالاً در پاسخ می‌گه: پدر بزرگ الآن تو بهشت در کنار فرشته‌هاس. اونوقت شما بايد نظر او رو تأیید کنین.

همچنین وقتی کودک در تولد فرزند جدید اظهار خوشحالی یا شگفتی می‌کنه، به آسونی می‌تونین خدا رو بهش نشون بدید.

یا هنگام غذا خوردن، براش توضیح بدين که این غذاها از طرف خداس، و ما باید خدا رو شكر كنيم. اونوقت همراه بچه‌تون، مراسم شکرگزاری رو به جا بيارين.

در فاصله سنی ۳ تا ۵ سال، بچه‌ها خدا رو غالباً موجودی مثل یک رهبر روحانی می‌دونن. چنین برداشتی این پرسش‌ها رو به همراه داره: «آیا خدا می‌خوابه؟ خدا کجا زندگی می‌کنه؟ چي مي‌خوره؟» برای فیصله دادن به این موضوع و ارضای حس کنجکاوی و تخیل کودک، جوابی صادقانه بهش بدین، مثلاً بگیین:  «نمی‌دونم.» به یاد داشته باشین، کودک در سنی نیست که بتونه چیزی بیش از این پاسخ اجمالی، درک کنه. اما اگر در پاسخ بهش بگیید: خدا چیزی نمی‌خوره و جا و مکانی ندارد، نه تنها قانع نمی‌شه بلکه دچار سردرگمی بیشتری می‌شه و سؤالات بيشتري ذهنش رو درگير مي‌كنه.

بعد شما ازش سؤالاتی بپرسین که نسبت به اين موضوع علاقه‌مند بشه. به خاطر داشته باشین، همیشه سؤالاتش رو جدی بگیرین و هرگز مسخرش نكنين. بچه‌ها نمی‌تونن منتقدانه فکر کنن و صحبت‌های شما رو مورد ارزیابی قرار بدن. بنابراین وقتی با کودک پیش دبستانی درباره خدا حرف می‌زنین، کارشناس شمایین؛ دقت کنین حرفی نزنین که بعدها پشیمان بشین. مثلاً اگر بهش بگین: «هر وقت بدرفتاری کنی، خدا عصبانی می‌شه.» او خدا را در تخیل خود پدر عصبانی مجسم می‌کنه که آماده است او را برای هر اشتباهی تنبیه کنه.

پسندها (1)

نظرات (2)

مامان پارسا
7 دی 92 15:31
خیلی جالب بود، من از بدو تولد سعی کردم کودکم رو با خدا آشنا کنم، به طوری که الان وقتی مسجد و مناره رو می بینه اذان می گه (البته غلط پولوط)، وقتی من و باباش نماز می خونیم اونم مهر و بر می داره و از ما تقلید می کنه و زیر لبش پچ پچ می کنه (مثلاً داره ذکر می گه)، وقتی خسته می شه می گه آخدا (ای خدا)، وقتی هم می خواد از زمین بلند شه می گه علی
ستاره
8 دی 92 13:55
خیلی جالب و اموزنده بود ممنون